یک تیم، پیراهن رئالمادرید و آن یکی بارسلونا به تن کرده است، ولی من عاشق منچستر یونایتد هستم. با این حال الآن دوست دارم در زمین بازی پاس بدهم، دریبل و گل بزنم، و بعد هم حرکتهاي نمایشی پس از زدن گل! دربارهي حرکتهاي نمایشی بعد از گلزدن زیاد فکر میکنم، اینکه چهطوري خوشحالی کنم که تقلیدي نباشد؛ یک نمایش مخصوصِ خودم!
منتظر بابا هستم. رفته کار بانکیاش را انجام بدهد و من را زیر سایهي درخت گذاشته تا بازي بچهها را تماشا كنم. هوا از قبل کمی سردتر شده.
کف هر دو دستم را تند و تند روی بازوهایم میکشم که گرم شوم. یکهو توپ گل میشود و بارساییها از خوشحالی زمین بازی را روی سرشان میگذارند. گل زیبایی بود، یک شوت دیدنی! من هم ذوق میکنم، دستهايم را بالا میبرم و طوری که بچهها در زمین بازی بشنوند، فریاد میزنم:
«ماشاالله...» کسی که گل زده میدود و به سمت من میآید، نمیدانم برای چه. شاید میخواهد بگوید از زمین بازی دورتر شوم.
وقتی نزدیک میشود، لبخند میزند و دستهایش را بالا میبرد و میگوید: «بزن قدش!» چشمهایش برق میزند و نفس نفس میزند. دلم غنج میرود.خوشحالی غریبی وجودم را پر میکند.
میگویم: «ایول! گل خیلی قشنگی بود.» میخندد و میگوید: «قابلی نداشت داداش!» دوباره میدود و از من دور میشود. دلم میخواست بهش بگویم من را هم بازی بدهد.
دوست داشتم بداند من هم خوب بازی میکنم و در مدرسه آقای گل بودم. ای کاش بابا دیرتر میآمد تا بعد از بازی کمی با هم حرف بزنیم.
اسمها و صداها در زمین بازی درهم و برهم میشود.
- نوید پاس بده... پاس بده.
- شاهین اینجا... اینجا...
حس میکنم میان آنها کسی اسم من را هم صدا میزند.
- متین بیا جلو... بیا.
چشمهایم را روی هم میگذارم. صدای نفسهایم در وزش باد گم میشود. مثل اسب میدوم و موهایم بالا و پايین میشوند. دانههای عرق روی پیشانی و تمام تنم را پر کرده. دیگر سرما را احساس نمیکنم. انگار همه اسمم را صدا میزنند و صداها توی گوشم میپیچد.
- متین پاس... پاس...
- متین خودت گلش کن...
من با پیراهن شیاطین سرخ* همه را دریبل میزنم و میخواهم با یک شوت قدرتمند همهچیز را تمام کنم که صدای بچهها در زمین بازی من را از جا میکند. چشمهايم را باز میکنم.
رئالیها گل زدهاند. در زمین بازی میدوند و خوشحالی میکنند. چه رؤياي شیرینی بود! دوست دارم دوباره تکرارش کنم. دستی به شانهام میخورد و موهایم را نوازش میكند. باباست.
میگوید: «معذرت میخوام منتظر نگهت داشتم.» چیزی نمیگویم. میپرسد: «بازی خوبی بود؟» میگویم: «خوب بود.» دستش را به سمتِ ویلچرم میبرد و به آرامی تکانش میدهد. چشمهايم را روی هم میگذارم و از زمین بازی دور میشویم.
* شیاطین سرخ لقب تیم منچستر یونایتد است.
مهسا کردزنگنه
خبرنگار جوان از اهواز
تصويرگري: الهه صابر
نظر شما